loading...
زمزمه های دلتنگی
sadaf بازدید : 54 یکشنبه 26 خرداد 1392 نظرات (1)

عاشق واقعي


دختري مي رفت ، پسري او را ديد و دنبال او روان شد .
دختر پرسيد که چرا پس من مي آيي ؟ پسر گفت : بر تو عاشق شده ام .
دختر گفت : بر من چه عاشق شده اي ، خواهر من از من خوبتر است و از پس من مي آيد ، برو و بر او عاشق شو . پسر از آنجا برگشت و دختري بد صورت ديد ، بسيار ناخوش گرديد و باز نزد دختر رفت و گفت : چرا دروغ گفتي ؟ دختر گفت : تو راست نگفتي . اگر عاشق من بودي ، پيش ديگري چرا مي رفتي ؟

                              *****************

دو خط موازی

پسرکي دو خط سياه موازي روي تخته کشيد .
خط اولي به دومي گفت : ما مي توانيم زندگي خوبي داشته باشيم .
دومي قلبش تپيد و لرزان گفت : بهترين زندگي !
در همان زمان معلم بلند فرياد زد : دو خط موازي هيچگاه به هم نمي رسند و بچه ها هم تکرار کردند :
دو خط موازي هيچگاه به هم نمي رسند ، مگر آنکه يکي از آن دو براي رسيدن به ديگري خود را بشکند !
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    نظرسنجی
    سلام دوستای گلم. چه مطالبی رو بیشتر میپسندید تا در سایت مشاهده کنید
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 83
  • کل نظرات : 83
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 5
  • آی پی امروز : 7
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 32
  • باردید دیروز : 4
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 103
  • بازدید ماه : 306
  • بازدید سال : 1,799
  • بازدید کلی : 12,204