loading...
زمزمه های دلتنگی
sadaf بازدید : 55 شنبه 23 شهریور 1392 نظرات (1)
خدایا تو را عاشق دیدم و غریبانه عاشقت شدم...

تو را بخشنده پنداشتم و گناهکار شدم...

تو را وفادار دیدم و هر جا که رفتم بازگشتم...

تو را گرم دیدم و در سرد ترین لحظات به سراغت آمدم...

تو مرا چه دیدی که وفادار ماندی؟!!!!!
sadaf بازدید : 59 شنبه 23 شهریور 1392 نظرات (0)

ماه من ، غصه چرا ؟!
آسمان را بنگر ، که هنوز، بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست
گرم وآبی و پر از مهر ، به ما می خندد !
یا زمینی را که، دلش ازسردی شب های خزان
نه شکست و نه گرفت !
بلکه از عاطفه لبریز شد و
نفسی از سر امید کشید
ودر آغاز بهار ، دشتی از یاس سپید
زیر پاهامان ریخت ،
تا بگوید که هنوز، پر امنیت احساس
خداست
!
ماه من غصه چرا !؟! 
تو مرا داری و من
هر شب و روز ،
آرزویم ، همه خوشبختی توست !
ماه من ! دل به غم دادن و از یاس سخن ها گفتن
کارآن هایی نیست ، که
خدا
را دارند ...
ماه من ! غم و اندوه ، اگر هم روزی، مثل باران بارید
یا دل شیشه ای ات ، از لب پنجره عشق ، زمین خورد و شکست،
با نگاهت به
خدا
، چتر شادی وا کن
وبگو با دل خود ،

که خدا هست ، خدا هست ؛خدا هست هنوز!
او همانی است که در تار ترین لحظه شب، راه نورانی امید
نشانم می داد ...
او همانی است که هر لحظه دلش می خواهد ، همه زندگی ام ،
غرق شادی باشد ....
ماه من !
غصه اگر هست ! بگو تا باشد !
معنی خوشبختی ،
بودن اندوه است ...!
این همه غصه و غم ، این همه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه ! میوه یک باغند
همه را با هم و با عشق بچین ...
ولی از یاد مبر،
پشت هرکوه بلند ، سبزه زاری است پر از یاد خدا
و در آن باز کسی می خواند ،
که خدا هست ، خدا هست
و چرا غصه ؟ چرا !؟!


sadaf بازدید : 70 سه شنبه 19 شهریور 1392 نظرات (0)

یکشبی مجنون نمازش را شکست

بی وضو در کوچه لیلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود

فارغ از جام الستش کرده بود

سجده ای زد بر لب درگاه او

پـُر ز لیلا شد دل پـُر آه او

گفت یا رب از چه خوارم کرده ای

بر صلیب عشق...دارم کرده ای

جام لیلا را به دستم داده ای

وندر این بازی شکستم داده ای

نشتر عشقش به جانم می زنی

دردم از لیلاست آنم می زنی

خسته ام زین عشق، دل خونم مکن

من که مجنونم تو مجنونم مکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو و لیلای تو ... من نیستم

گفت: ای دیوانه..لیلایت منم

در رگت پنهان و پیدایت منم

سال ها با جور لیلا ساختی

من کنارت بودم و نشناختی

عشق لیلا در دلت انداختم

صد قمار عشق یک جا باختم

کردمت آواره ی صحرا...نشد

گفتم عاقل می شوی...اما نشد

سوختم در حسرت یک یا رَبت

غیر لیلا ..بر نیامد از لبت

روز و شب او را صدا کردی ولی

دیدم امشب با منی گفتم بلی

مطمئن بودم به من سرمیزنی

در حریم خانه ام در میزنی

حال این لیلا که خوارت کرده بود

درس عشقش بیقرارت کرده بود

مرد راهش باش تا شاهت کنم

صد چو لیلا کشته در راهت کنم

sadaf بازدید : 71 پنجشنبه 14 شهریور 1392 نظرات (1)

 

امروز معلم ميگفت دو خط موازي هيچگاه به هم نميرسند



مگر اينكه يكي از انها خود را بشكند



گفتم من كه خودم را شكستم پس چرا به او نرسيدم؟



لبخند تلخي زد و گفت



شايد او هم به سوي خط ديگري شكسته باشد

http://uploadtak.com/images/b6386_Montakhab13_029.jpg
sadaf بازدید : 67 پنجشنبه 14 شهریور 1392 نظرات (0)
وقتي پشت سر پدرت از پله ها مياي پايين و ميبيني



چقد اهسته ميره ميفهمي پير شده



وقتي داره صورتشو اصلاح ميكنه و دستش ميلرزه



ميفهمي پير شده



وقتي بعد غذا يه مشت دارو ميخوره



ميفهمي چقد درد داره اما هيچي نميگه



و وقتي ميفهمي نصف موهاي سفيدش



به خاطر غصه هاي تو هستش



دلت ميخواد بميري




http://www.upload.tehran98.com/img1/tzsybbx4xup9ba02tcca.jpg

تعداد صفحات : 9

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    نظرسنجی
    سلام دوستای گلم. چه مطالبی رو بیشتر میپسندید تا در سایت مشاهده کنید
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 83
  • کل نظرات : 83
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 5
  • آی پی امروز : 9
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 11
  • باردید دیروز : 4
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 11
  • بازدید ماه : 79
  • بازدید سال : 1,572
  • بازدید کلی : 11,977